از من نرنج
اگر روی صندلی های خط واحد
شعر مینویسم
بر من خرده مگیر
اگر ایستگاه را
عوضی پیاده میشوم
سراغم را از کبوترها نگیر
اگر چه روزی
برایشان دانه پاشیده باشم
وقت کردی برایم پیامکی بفرست
وفکر کن
به پرنده ای که روزی میخواست
آغوشت آشیانه اش باشد
(دوستان بی زحمت نظرات خودتونو توی آپ قبلی بذارید ممنون)
سلــــــــــــــــــــــــوم
بابا خسته شدیم از بس بیکار بودیم و هی اومدیم نت هی الکی میایم نت وقت گرانمایه رو هدر میدیم پس فردا هم که باید بریم سر کلاس و درس بخونیم(هههههههههه به این قسمتش توجه بیشتری کنید درس بخونیم،اونم من) بعدش دیگه وقتی واسه تفریح نمیمونه(اخه نه اینکه من اصلا تفریح نکردم!!!) ...بابا درس چیه؟ انقد درس خوندیم شاگرد اول شدیم کجارو گرفتیم؟
حالا اینا رو بیخیال... الان مثلا اولین سالیه که من دانشجو میشماااااااااااااا...نمیخاید بهم تبریک بگید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کسی که مارو تحویل نمیگیره حداقل خودمون خودمونو تحویل بگیریم:
{{ ســـــــــــــــیما جــــــــــــــــــــان؛ اولین سال دانشجو شدنت مبارک لی لی لی لی}} این گل هم تقدیم به خودم
دیروز رفتم دانشگاهمو دیدم ...ای بدک نبود! اونی که میخاستم نشد ولی مجبورم همینجا برم دیگهههههههههههه.....دوباره بیشتر بچه های گروهمون افتادیم پیش هم ...خدارو صد هزار مرتبه شکــــــــــــــــــــر...حالا از این به بعد که برم سر کلاس کلی سوژه دارم که بیام اینجا تعریف کنم...تابستون چون پیش بچه ها نبودم حرفی واسه گفتن نداشتم ولی از این به بعد خیلی خوب می شود...
**** بذار برم پدر همشون رو در میارماز مدیر و استاد گرفته تا مستخدم و ابدارچیحالا که اونجایی که میخواستم رو قبول نشدم سر اینا تلافی میکنم...تا اونا باشن بذارن من هرجایی دوس دارم قبول شم ایششششششششش
***************تا آپدیت بعدی روز و روزگار بر همگی خوش****************
سلوووووووووووم
کله ی صبح از خواب پا شدیم اومدیم نت رفتم روم کسی نبود رفتم پیام رسان کسی نبود گفتم حالا که خیلی وقته آپ نکردم بهتره بیام آپب کنم
وقتی یادم میاد از اون اولی که پای من تو نت باز شد تا الان،وقتی خوب فکر میکنم میبینم هیچ تغییر چندانی نکرده یعنی اصلا تغییری نکرده ...یادمه اولین بار رفتم توی یاهوو با اینکه چیزی بلد نبودم سعی کردم واسه خودم آی دی بسازم هر چند که اصلا نمیدونستم آی دی چی هست و به چ درد میخورهفقط از روی کتابچه ی راهنما اینترنت رفتم یه آی دی ساختم.بعدش که بعدا وارد آی دی و روم شدم فهمیدم چی هست . بعدش از بس که فضولم تقریبا سعی کردم هرچی امکانات توی مسنجر هست رو کفشــــــ کنم(کشف)...یه روز با یکی آشنا شدم منو با بازی های اینترنتی مخصوصا کانتر آشنا کرد.اول که خیلی مبتدی بودم و هیچی حالیم نمیشدبعدشم که یه خورده اونجا جا افتادم بهم یاد دادن که توی کنفرانسای اینترنتی شون شرکت کنم یه روز یکی از بچه های کانتر ازم پرسید وبلاگ داری؟؟؟؟؟ مونده بودم وبلاگ چیه باز گفتم آره دارم(الکیاااا) گفت میشه آدرسشو بدی؟(خاک بر سرم شده بود) گفتم آدرس چی رو؟ گفت واااااااااا خب وبلاگتو دیگه...بعد منم که نمیدونستم وبلاگ چیه و آدرس کجارو باید بدم یهوووووووووو افــــــــــــــــــــــــرار آی دیمو بستم و اومدم بیرون از مسنجر...ولی خدایی هی استرس داشتم که خدایا چی بهش بگم؟وبلاگ چی هست؟از کجا باید بیارمش؟بعدش رفتم توی گوگل و کلی در موردش سرچ و تحقیق کردم تا فهمیدم چی هست این وبلاگ. هیچی خلاصه توی بلگفا یه وبلاگ ساختم که اسمش رده پا بود یه مدت گذشت از امکانات اونجا خوشم نیومد تقریبا سال 87 یا 86 بود که این وبلاگ رو ساختمش.بعدشم که کم کم با یکی از امکانات پارسی بلاگ که همون پیام رسانشه آشنا شدم.اوایل که انقد بهش معتاد شده بودم نمیتونستم اصلا ازش بیام بیرونهر چند الانم دسته کمی ندارم از اون وقتا.
دوستایی خیلی زیادی توی پیامرسان پیدا کردم که واقعاااا شاید از دوستای دنیای واقعیم خیلی خیلی بیشتر دوسشون داشته باشم دوستای قدیمی که قبلا توی پیام رسان با هم بودیم ولی الان دیگه خیلی کم میان یا اصلا نمیان:باران جونم.سارا.الهه (دفترهای سبز).صادق.محمد.حمیده.افروز جون.سعید . وخیلیای دیگه و الانم که بیشتر از هر وقت دیگه دوست پیدا کردم و همه ی بچه های پیام رسان رو مثه خانواده ی خودم میدونم چون در روز خیلی پیش هم هستیم. و بچه های روم که اونا هم خیلی ماهن.
خیلی از حرفام و کارایی که توی نت انجام دادم مونده ولی باشه واسه یهآپ بعدی دوستتون دارم
فعـــــــــــــــــــــــــلا بابای همگـــــــــــــــــــــــــــــــــــی
یا حــــــــــق
شب است و ماه میرقصد، و نسیم دلنواز شب ز لبهای
هوس انگیز زنبق بوسه میگیرد...و من امّّا... و من امّّا...
در خلوتی آهسته میگریم، خداوندا:
تو در قرآن جاویدت هزاران بار فرمودیکه نامردان کاخ زیبای
بهشت را نمیبینند، ولی امّّا بیا بنگر که نامردان ز خون پاک
مردان صد هزاران کاخ میسازنند.خداوندا:
تو میگفتی اگر اهریمن شهوت بر انسان حکم فرما شد او
را بر صلیب خویشتن مصلوب میسازی ولی امّّا من به چشم
خویش دیدم نگاه خیره ی شهوتران فرزندی که بر اندام لخت
مادرش لغزانه میلغزید.خداوندا:
اگر مردانگــــــــــــی این است!!! به نامردی نامردان قسم نامرد
نامردم اگر دستم به قرآنت بیالایم....
دوستان گلم میخوام نظرتونو در مورد این شعر
بدونم
تورو تو کدوم ترانه تو کدومــــ شبـ جستجو کرد
تورو تا کی از خــــــــدا خواستـــ ، داشتنتـــــ رو آرزو کرد
کاش میشد دائـم تورو دید،جاتو از ستاره پرسید
زیر پوستتـــــ زندگی کرد، تورو عــــــــــــــاشقونه بوســـــــــــــــد...
چشم چشم دو ابرو، نگاه من به هر ســـــو
پس چرا نیستی پیشم،،،چشای خیســ تو کو؟؟
گوش گوش دوتا گوش،دو دسته باز یه آغوش
بیا بگیــــــــــــــر قلبمو ، یادم تورو فرامـــــــوش...
چوبـــــ چوبــــــ یه گردن،جایی نری تو بی من
دق میکنـــــــم میمیـــــرم،اگه دور شی تو از من
تو بشــــــــــــــــــو ساحــــــــــــــل قلبـــــــــم من میشــــــــــم ماهی مــــــــــرده
تا بگـــــــــــــــن به عـــــــــــــــشق ساحــــــــــــل لبـــــــ دریــــــــــا جون سپـرده
سلــــــــــــــــــــام....الان نمیدونم چی میخوام بنویسماااااااااااا.هویجوری هوسم کرد بیام یه آپی بذارم
سلـــــــــــــــــــــــام....الان نمیدونم چی میخوام بگمااااااااااااااااااااا....
هوینژوری هوسمان کرد نصفه شبی یه آپی بذاریم.امان از این تنهایی و وقتی آدم حوصلش سر میره دیگه صبح و شب نمیشناسه...یکم بذارید فکر کنم که چ چرت و پرتی بنویسم
.
.
.
.
.
.
...هرکاری میکنم مخم ازآکبندی دراد نمیشه...چیزی یادم نمیاد کهههههههههههه...
اون وقتایی که میرفتیم مدرسه حداقل یه چیزی داشتیم که تعریف کنیم الان که هیچی واسه تعریف کردن ندارم چیکار کنم؟؟؟؟؟
یاد اون آپای مدرسم بخیر همشون الان توی آرشیون...خیلی دوسشون داشتم...من که اصلا باورم نمیشه دیگه دوران مدرسه و سرخوشیمون تموم شد.
امیدوارم توی دانشگاه هم به اندازه ی مدرسه بهمون خوش بگذره((یکی بیاد به من بگه حالا تو دعا کن اون دانشگاهی که میخوای قبول بشی دی:))
ولی خدایی بهترین دوران دوران دبیرستان و سوم راهنماییم بود....فکر نکنم تو دانشگاه به اون اندازه خوش بگذره هااااااااااا،آخه نه اینکه من کلا آدم خجالتی هستم دی::::::: روم نمیشه پیش پسرا شیطنت کنم....(هه از حرفم خندم گرفتااا)
..آهان راستی.انتخاب رشته کردم دعا کنید قبول بشم...آخه رفتم پیش مشاورم بعد از اینکه کلی بهم توضیح داد و با هم رشته ها و شهر های مورد نظر رو انتخاب کردیم گفت برو خودت تو اینترنت ثبتش کن بعد من اومد خونه وقتی میخواستم ثبتش کنم 180 درجه اون لیست مشاورمو تغییر دادم دی:....به نظر خودم که خیلی زیاده روی کردم..خدا کنه حالا با این خرابکاری ک کردم ی جایی قبول شم دی:...به کسی نگفتمااااااااااااا
.....حالا بعدا خبر انتخاب رشتمو میام اینجا میگم....
فعلــــــــــــــــــــــــــــــــا بابای
شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جای او مارا صدا کن
بگو یا رب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
بگو یا رب تویی دریای جوشان
در این شب رحمتت بر او بنوشان
{{ در این شب های عزیز،شب های قدر از تموم دوستان التماس دعا دارم....بیاید این شب ها برای تموم بیمارا همه ی اونایی که یه مشکلی دارن.همه کسایی که یه حاجتی دارن.دعا کنیم.....مرغ آمین در راه است}}
اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی
یه روزی اومد با هزارتا فریب و نیرنگ از در قلبم وارد شد
اون اومده بود تا درد و غصه هاشو بده به من ولی افسوسـ از درد و غصه های من چیزی نمیدونست و خبر نداشت که دل خودم انباری از درده.اومده بود تا تنهاییشویه پیش یه کسی یه جایی یه جوری پر کنه و وقتی از تنهایی در اومد بره.اومده بود دل منو اسیر کنه و بعد تا ابد توی بند بذاره و بره.
روزا خوب بود، خوب پیش میرفت.همه چی قشنگ بود.نقششو خیلیـ خوبـ بلد بود.انگار یه عمر بازیگر بود.ولی من بلد نبودم نقشـ بازیـ کنم،تابحال بازیگریـ رو تجربه نکرده بودمـ.حرفایی که اونـ میزد همه از قبل برنامه ریزیـ شده بوددرست مثه یه فیلمـ نامه.حرفایی که من میزدم حرفایـ دلمـ بود، از قبل در موردشـ فکر نکرده بودمـ !! اون از یه جایی یه چیزی یه کسی میسوختـ ، اومده بود عقده هاشو سر منـ خالی کنه، اومده بود منـو هم بسوزونه.
ولی چوبـ خدا که صدا نداره! دارهــــــــــ؟
دل کســـــ ی رو به بازی گرفتنـ که هنر نمیشه ! میشه؟
تو اون حادث چهره ی واقعه ایشو دیدم!ولــــــــــ ی اون منو اسیر خودشـ کرده بود،دیگه واســــ ه همه چـــــــ ی دیر شده بود دیگه کار از کار گذشته بود...
دوباره بازمـ گول حرفا و نگاهشو خوردمـــ ، با اینکه با چشای خودمـ چهرشو دیده بودمـ ولی...
افسوســـــ که از اونـ حادثه نه اونـــــ درسـ عبرتـ گرفتـ و نه منــــــــــ و اون فیلم و داستان ادامــــــــــــــــه پیدا کرد...
امـــــــــــــــــــّا بلاخره که چی؟؟؟
هر فیلمی یه روزی تموم میشه و هر بازیگری به صورت خودش بر میگرده اما دل من چی؟؟؟
هر بار که دلم میگیره دلم میخواد ساعتها و ساعتها بشینم و بنویسم ولی وقتی خوشحالم حوصله نوشتن حتی یه خط رو هم ندارم...واقعا درستن گفتن که برای شاعری عاشقی باید کرد پیشه...حالا ادامشو یادم نیست....ولی امروزم خیلی دلم گرفته...
یکی میپرسد که اندوه تو از چیست؟
سبب سازه سکوت مبهمت کیست؟
برایش صادقانه مینویسم:
« برای آنکه باید باشد و نیستـــــــــــــــــــــ...
دنیای این روزای من هم قده تن پوشم شده
انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم
آینده ی این خانه را روشن روشن میکنم
در حسرت فردای تو تقویممو پر میکنم
هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم
هم رنگ این روزای من حتی شب تاریک نیست
اینجا بجز دوریه تو چیزی به من نزدیک نیست
آسمانـــــــــــــــــ وقفـــــــــــــــــ نگاهتـــــــــــــــــت گل منـــــــــــــــــــ
مانده ام چشمــــــــــــــــــ به راهتــــــــــــــــــــــــــــ گل منــــــــــــــــــــ
هرکجـــــــــــــا هستـــــــــــــــ ی و باشــــــــــــــ ی گویـــــــــــــــــــــمــ
کــــــــــــــــــه خـــــــــــــــــــــدا پشتـــــــــــ و پناهتــــــــــــــــ گل منـــــــ
جهــــــــــــــــــانی که در آنـــــــــــــ نیستـــــــــــــــــــــــــ کســــــــــ ی یار کســـــــــــــ ی
یــــــا ربــــــــــــــ کاشـــــــــــــــ نیافــــــــــــتد بــــــــــــــــه کســــــــــــــی کاره کســـــــــــــ ی
رســــــــــــــــــــم وفــــــــــــ ا مرده کـــــــــــــه ترســــــــــــــــ م مجنـــــــــــــــون گـــــــــــــر زنده شــــــــــــود یــــــــــــــادی ز لــــــــــــیلی نکنــــــــ د
قسمت را مشکن! تو مکن آزادم
گر رهایم سازی،بخدا خواهم مرد
یه وقتایی میرسه توی شک و دوراهی گیر میکنی.نه میتونی از کسی کمک بگیری نه خودت میتونی درست انتخاب کنی.از کسی نمیتونی کمک بخوای چون اونا حرف دلتو نمیخونن نمیتونن درست درک کنن که تو چی میگی و چی مخوای؛حرف دلت چیه.خودتم نمیتونی انتخاب کنی چون یه طرف دلت یه چی میگیه یه طرف عقلت یه چیزه دیگه...اگه به حرف دلت کنی شاید بعد از یه مدت از تصمیم کبری ای که گرفتی پشیمون شی و بعد مثه ... تو گل گیر کنی.اگه حرف عقلتو گوش کنی؛یه عمر حسرت خواسته ی دلت به دلت میمونه و تا آخر عمر افسوس تصمیمی که دلت میخواست و تو نگرفتیش رو میخوری. پس باید در این جور مواقعه آدم چیکار کنه؟
بین رویای شبانه جستجویت میکنم
نرگس عشق منی هر لحظه بویت میکنم
برگ برگ خاطراتم خزان بر باد داد
ای گل نازم بهاری آرزویت میکنم
دوستت دارم،ولی من با تمام قصه هایم
خویش را قربانی یک تار مویت میکنم
ولی من با تموم این حرفا سعی میکنم به حرف عقلم کنم....هرچند میدونم و مطمئنم که حسرت خواسته ی دلم تا آخر عمر باهام میمونه... چون بهترین کار همینه.شاید با این تصمیم من زندگی خودم و ...وبقیه درست بشه. امیدوارم که خدا هم کمکم کنه.
زندگی بافتن یک قالی ست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین ، فقط میبافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار،قالی زندگی ات را نخرند
.: Weblog Themes By Pichak :.