سلوووووووووووووووم چطورین؟ مطورین ؟ خوفین ؟ خوشین؟ سلامتین؟
نماز روزه هاتون قبول ! ما رو که سره سفره افطارتون فراموش نکردید؟
اومدم آپ کنم. شعری رو که خواننده ی محبوبه خیلی ها سیاوش قمیشی اونو تو ترانش خونده و منم خیلی خیلی زیاد دوسش دارم... خیلی قدیمیه ولی در عین حال خیلی هم قشنگه.
سرگذشت شاپرک و مرغه اسیر
زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود
مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود
اون اسیره یک قفس شب و روزش بی نفس
همه ی آرزو هاش پر کشیده بود و بس
تا یه روز یه شاپرک ، نگاشو گوشه ایی دوخت
چشش افتاد به قفس ، دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید
تو چشه مرغه اسیر غم دلتنگی رو دید
دیگه طاقت نیاورد ، رفت توی قفس نشست
تاکه از حرفای مرغ ، شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که : بیا تا باهم پر بکشیم
بریم تا اون بالاهااااااا سواره ابرا بشیم
یه دفه مرغه اسیر نگاهش بهاری شد
بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشکه اونو دید
با خودش یه عهدی بست ، نفسه سردی کشید
دیگه بعد از اون ، قفس رنگه طلایینداشت
توی دوستی ، شاپرک ذره ایی کم نمی ذاشت
تا یه روز یه باده سرد میون قفس وزید
آسمون سرخابی شد ، سوزه برف از راه رسید
شاپرک یخ زد و یخ ، مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت ، دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرکو به دست خدا سپرد
نگاهش به آسمون ، تا که دق کردش و مرد...
***************************
من که خیلی خوشم اومد از این شعرش امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
.: Weblog Themes By Pichak :.