شما یادتون نمیاد؛ البته منم اون آخریشو یادم نمیاد دی:
شما یادتون نمیاد وقتی ح وصله ی درس رو نداشتیم؛ الکی مداد رو بهونه میکردیم ، بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد؛ دوست داشتیم مبصــــــــــــــر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم...
شما یادتون نمیاد وقتی مشق مینوشتیم،پاکن رو تو دستمون نگه میداشتیم،بعد عرق میکرد و وقتی میخواستیم پاک کنیم صفحه ی دفترمون چرب وسیاه میشد و جاش میموند،دیگه هر کاری میکردیم نمیرفت.آخر سر مجبور میشدیم سر پاکن آب ده بمالیم،بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد اون قدیما هر روز که ورزش داشتیم احساس پادشاهی میکرردیم.که ما امروز ورزش داریم دلتون بسوزه.اگه ورزش زنگ آخر میشد که دیگه از خوشحالی نمیدونستیم چیکار کنیم
شما یادتون نمیاد صفحه ی چپ دفتر مشقو بیشتر دوست داشتیم.بخاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود ولی سمت چپی ها نو بود
شما یادتون نمیاد تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خوده مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد آرزو داشتیم وقتی از دوستمون میپرسیم درستون کجاست،اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد برگه های امتحانی بزرگی کهسر برگشون آبی بود و بزرگ روشون نوشته بود<< برگه امتحانی>>
شما یادتون نمیاد بیرون مدرسه هرچی میپرسیدن میموندیم توش میگفتیم ما تا اوله اینجا خوندیم
شما یادتون نمیادیه برنامه بود به اسم بچه ها مواظب باشید(مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه!بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه هااومده بود رو نشون میدادن.یه گوله آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید میگفت:آتیش آتیشم؛ آتیش آتیشم؛ اینجا رو آتیش میزنم اونجا رو آتیش میزنم همه جا رو آتیش میزنم
.: Weblog Themes By Pichak :.