سلوووووووووم...من باز اومدم
خب دیگهههههههه مدرسه ی ما ک دیگه تموم شدحالا الان باید بخندمیا گریه کنم
کی میتونه از اون همه خاطره و روزای خوش گذشته دل بکنه؟از یه طرفم دیگه کی میتونه سر کلاس نستن رو تحمل کنه؟...دو روز دیگه از کلاسای پیش دانشگاهی مونده ولی قراره ک نریم دیگه((برا خودمون میبریم و میدوزیم))
دیروز ک فلسفه داشتیم
منم ک از فلسفه بدم میاد 6 تا از بچه های کلاسم ک نیومده بودن اعصاب منم ک خورد بود حوصله سر کلاس نشستنم ک نداشتیم ....با فاطی تصمیم گرفتیم ک زنگ فلسفه رو بپیچونیم نریم سر کلاس.....زنگ تفریح ک تموم شد ما رفتیم پشت مدرسه نشستیم بعد از 20 دقیقه دیدیم ک صدامون کردن مونده بودیم چ خاکی ب سرمون بریزیم ...خلاصه مارو ب زور بردن سرکلاس و ضایع هم ک شدیم دوستم گفت : خانوم سیما حالش بد بود نتونست بیا سرکلاسبعد معاون گفت: خب اون حالش بد بود توچرا نیومدی سر کلاس...دستم: خب من نگرانش بودم دیگه....معاون: نباید حداقل ب دفتر اطلاع میدادید؟...دوستم: خانوم یادمون نبود... ((منم ک تو این فاصله مثلا خودمو زده بودم ب مریضی ک همه فهمیدن الکیه)) ...
امروزم ک از یه قضیه ای اعصاب مصاب نداشتم باز دوباره دوستام هم ک نیومده بودن مدرسه تصمیم گرفتم منم دیگه نرم .آخه معلما ک دیگه نه درس میدن نه دوره میکنن برا چی الکی بریم اونجا ؟
هفته ی معلمم هست ک بچه ها ب روی مبارکشون نمیارنحتی خودشونو خسته نمیکنن ک یه تبریک خشک و خالی بگن ک معلمه دلش خوش باشه یادمه قبلا ک ابتدایی بودیم روز معلم ک میشد روی میز معلممون پر میشد از کادوهای مسخره ای ک بچه ها براش میاوردن اون موقع بود ک آرزو داشتیم ک معلم بشیم...پارسالم یادمه ک واسه دبیر تاریخم یه دسته گل و یه خودنویس خوشگل خریده بودم چون خدایی خیلی دوسش داشتم...انقدرم دوستام بهم فحش دادن ک نگوبهم میگفتن آشمال...یادش بخیر....هییییییییییییی کجایی جوانی ک یادت بخیر...دیگه این روزا هم تموم شد...
.: Weblog Themes By Pichak :.