سلووووووووووووووم
خوفین خوشین سلومتین؟
من ک خوف نیست.تازه دلم میخواد هی تند تند آپ کنم ولی چیزی یادم نمیاد ک!
جدیدا ک خیلی خنگ شده میباشمهیچ چی هم یادم نمیاد،همه چی هم یادم میره
خب اکشالی نداره بلاخره پیری و هزار درد سر....علائم پیری دیگهههههه..
قبل از عید با دوتا از دوستام رفته بودم مشهد...اگه آپ قبلیامو خونده باشید میتونید حدث بزنید اون دوتا کی بودن دیگه دی:
تویه بهمن بود...خیلی خوب بود
یادمه روز سه شنبه بود ک رفتیم با پری و الی بودیم...سه شنبه ساعت 12 بلیط داشتیم الی ساعت 11 اومد خونمونو ساعت 30/11 رفتیم راه آهن پری زودتر از ما رسیده بود اگهههههههه بدونید:یه ساک و یه چمدون و یه کوله پر از خرت و پرت برداشته بود ولی من و الی نفری یه چمدون...خلاصه تو قطار وقتی جا به جا شدیم نزدیکای شاهرود بود ک میخواستیم ناهار بخوریم وقتی الی ظرفای یه بار مصرف ناهار رو درآورد از بس ک له شده بودن تموم تیکه های ظرف با غذامون قاطی پاطی شده بود،کلی هم الی رو دعوا کردیم و هی بهش گفتیم خاک تو سرت...مجبور شدیم از اون غذاهای بد مزه ی رستوران قطار خوریم .ساعت 8 بود ک رسیدیم مشهدوقتی محل اسکان کاروان معین شد و هر کسی جاشو پیدا کردمن و الی و پری سریع پریدیم بیرون .جایی رو هم ک بلد نبودیم همین جوری خیابون رو گرفتیم رفتیم بالا تا رسیدیم ب یه پاساژ((پاساژ روسها))از اونجا من و الی یه کفش صورتی خریدیم مثه هم.بعدشم ک رفتیم یه رستورا نزدیک حرم شام خوردیم ساعت 1 هم رفتیم خونه خوابیدیم ....فردا صبح هم یه سر رفتیم حرم..حالا از کلی از بازارهایی رو ک رفتیم فاکتور میگیرم و همه توضیحاتو نمینویسم و فکر کنم یه 5-6 باری رفتیم پاساژ الماس شرق.آخه جای دیگه رو بلد نبودیم یه چندتا دوست مشهدی هم داشتیم ک نتونستیم پیداشون کنیم .اوناهم بچه های نتن.ولی با اینکه جای تفریحیه زایدی نرفتیم خوب بود و خوش گذشت ....آهان یادم رفت بگم ک همون روز اول ک رفتیم بیرون هرسه تاییمون تموم پولامونو خرج کردیم ....خیلی خنده دار بود پولامونو خرج کردیم ب هوای عابر بان اونجایی ک ما بودیم هم بانکی نبود ک عابر داشته باشه اون وقت ما موندیم و بی پولی.حتی پول کرایه تاکسی واسه برگشتن به خونه رو نداشتیم مجبور شدیم کلی راه رو پیاده بریم تا به یه عابر بانک برسیم....شب هم ک رفته بودیم حرم موقع برگشت نصفهشب شده بود ولی مغازه های اطراف حرم باز بود ...منم یه دفعه چشم خورد به یه ماسک خیلیییییییی ترسناک و خریدیمشوقتی وارد اتاق شدیم هم اتاقی هامون خواب بودن من اون ماسک رو زدم رو صورتمو وارد اتاق شدم یهو پیرزنه از خواب بیدار شد میخواست سکته بزنهآخ خداااااااااااااااااااااااااا چقدر خندیدیممممممممممم ههههههههه....طبق سفرهای قبلی موقع برگش صاحب کاروانمون دیگه از دست ما خسته شده بود و میخواست گریه بی افته ولی باز جالبه ک از رو د نرفته ...چند روز پیش باز ب من اس داده ک میخوایم یه هیئت ببریم جمکران نمیاین؟انگار خیلی تنش میخواره .از رو در نمیرن ملتعجبا!خلاصه 5 روز اونجا بودیم و با یه چمدون ک رفتیم با دوتا چمدون و یه ساک برگشتیم ...به قول خواهرم که اگه تو بری مکه چقدر خرید میکنی؟گفتم ایشالله مکه هم میریم بعد میبینی چقد خرید میکنیم......
اوففففففففففففف ک چخدر حرفیدم
دوستتان داریم همی و بسی....لطفا کمکم کنید و بگید ک تو آپ بعدی چی بنویسم
.: Weblog Themes By Pichak :.