پيام
+
در اولين صبح عروســي ، زن و شوهــر توافق کردند
که در را بر روي هيچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهي به همديگر انداختند .
اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هيچکدام در را باز نکرد .
...
ساعتي بعد پدر و مادر دختر آمدند .
زن و شوهر نگاهي به همديگر انداختند .
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در اين حال گفت :
نمي تونم ببينم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم .
*زندگي
91/9/10
نگهبان♫♥
شوهر چ
يزي نگفت ، و در را برويشان گشود .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد .
پنجمين فرزندشان دختر بود . براي تولد اين فرزند ،
پدر بسيار شادي کرد و چند گوسفند را سر بريد و ميهماني مفصلي داد . مردم متعجبانه از او پرسيدند :
علت اينهمه شادي و ميهماني دادن چيست ؟
مرد بسادگي جواب داد :
? چـــون اين همـــون کسيــــه که ، در را برويم باز ميکنـه !!!
::::شـــميــــم::::
داستان جالبي بود.... هي من به مامانم ميگم پسر نداري غصه نخور گوش نميده
english teacher
پس خوش به حال خودم عزيزم English teacher
♂IPS/IDS♀
توي اين دوره زمونه به هيچ کدام (پسر و دختر) اعتباري نيست
نگهبان♫♥
ولي خدايي اين واقعيته...دخترا خيلي دلسوز تره پدر و مادرن...چيزيه که خود به وضوح دارم ميبينم