بفرما سيما خانوم اينم قولي كه داده بودم كلي شعر و متن برات گذاشتم بازم ميزارم.فعلا خداحافظ
از بهار پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت تازه شکفته ام نمي دانماز تابستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت فعلا در گرماي وجودش غرقم نمي دانم از پاييز پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت در هزار رنگ ان رنگ باخته ام نمي دانم از زمستان پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت سرد است و بي رنگ از مادرپرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني هرکه در اين خانه است از پدر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت يعني تواز خواهر پرسيدم عشق يعني چه؟ گفت هنوز به ان نرسيدمشبي از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ شرمگين و خجل خود را در اغوش اسمان پنهان کرد شبي ديگر از ماه پرسيدم عشق يعني چه؟ ماه با چهره اي باز و خندان گفت يعني مهتاب براي ديدن چشمات ثانيه شماري مي کنم واسه لمس کردن دستاي گرمت بي قراري مي کنمبراي اينکه طاقت ديدن نگاتو داشته باشم روزي صد بار نگاهتو تجسم مي کنم واسه جبران روزايي که بدون تو تنها بودم لحظه شماري مي کنمتا بغلت کنم و بگم بهترين لحظات زندگي ام لحظات با تو بودن است
آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم // از شيشه نبوديم كه با سنگ بميريم // تقصير كسي نيست كه اينگونه غريبيم // شايد كه خدا خواست كه دلتنگ بميريم
باز هم امشب زير لب صدايت ميكنم
اشك ميريزم، دو چشمم را فدايت ميكنم // در نگاه خسته ات،دنبال حرفي تازه ام // هر چه مي خواهي بگو ، من هم دعايت مي كنم // خسته اي ،طاقت نداري ،پس رهايت ميكنم // رفته اي،من مانده ام،در انتها ي عشق تو // رفته ام قربان عكست،چشم زير پايت ميكنم
ابر چشمم به هواي رخ تو بارانيست // پشت مژگان دو چشمت دل من زندانيست // جايه پايي ز تو ميماند و من مي بوسم // بين من با تو همين رابطه ي پنهانيست
چه زيبا! گفتم دوستت دارم ! چه صادقانه پذيرفتي! چه فريبنده ! آغوشم برايت باز شد! چه ابلهانه! با تو خوش بودم ! چه کودکانه ! همه چيزم شدي ! چه زود ! به خاطره يک کلمه مرا ترک کردي ! چه ناجوانمردانه ! نيازمندت شدم ! چه حقيرانه! واژه غريبه خداحافظي به من آمد! چه بيرحمانه! من سوختم !
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ولي هنوز هم دوستت دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.........................غريبانه.......................
بي تو اين روزاي روشن واسه من تاريک و تاره // وقتي بي تو تک و تنهام زندگيم معنا نداره // از همون روزي که رفتي دل به هيچکسي نبستم // فکر ميکردم ميرسي يه روز تو بي کسيم به دادم
کاش ميدانستيد......... زندگي با همه وسعت خويش....... محفل ساکت غم خوردن نيست............ حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نيست..........زندگي خوردن و خوابيدن نيست............زندگي حس جاري شدن است.............زندگي کوشش و راهي شدن است........... از تماشاگر آغاز حيات.......... تا به جايي که خدا ميداند.........
شاه دلـــم رو با تکت بريدي /// هيچ وقت حکم دلمو نديدي /// واسه بردنت جُف شـــش آوردم /// ديدي آخرشم من بودم که بردم /// برو ديگه، فقط بلدي خوب جر بزني /// کاري نداري جز اينکه دلمو بشکني /// برو كه ديـگه کاري به کارت ندارم /// حتي ديگه تو رو به خدا نميسپارم /// خيال کردي من تو اين بازي بازنده ام /// نه بابا، با اين آس آخري من برنده ام /// برو که ديــــگه حال تو يکي رو ندارم /// بازي در نيار که منم ميرم دنبال يارم /// خيال کـــردي اگه تو نباشي ميميرم /// نه که نميميرم تازه جون هم ميگيرم /// حـالا که تو بــا اين من قمار کردي /// ديگه نپرس چرا ميري و برنميگردي /// تو قمار عاشقي هيچ وقت برنده اي نيست /// رفوزه اي چه بگيري صفر يا كه بشي بيست
زندگي تكرار است /تكرار يك سلام /تكرار يك لبخند/تكرار يك واقعيت /تكرار يك آشنايي
و در آخر تكرار پايانها. اما اين را بدان چيزي كه در زندگي هميشه بدون تكرار تجربه
ميشود عشق است و هر بار با يك معني و يك مفهوم
نشستم در عزايت گريه کردم // زداغت بي نهايت گريه کردم // ميان کوچه هاي درد و غربت // چو ديدم ردپايت گريه کردم // مبار اي آسمان ديگر تو امروز // که من ديشب به جايت گريه کردم
در عشق اگر عذاب دنيا بكشي/با اشك دو ديده طرح دريا بكشي / تا خلوت من هزار فرصت باقي ست / تنها نشدي كه درد تنها بكشي.